در هوای عشقِ تو
صبحِ بی تو، رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بیتو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
بیتو میگویند: تعطیل است کارِ عشق بازی
عشق، اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد
جُغد، بر ویرانه میخواند به انکارِ تو اما
خاک این ویرانهها، بویی از آن ویرانه دارد
خواستم از رنجشِ دوری بگویم، یادم آمد
عشق با آزار، خویشاوندی دیرینه دارد
رویِ آنم نیست تا در آرزو، دستی برآرم
ای خوش آن دستی که رنگِ آبرو از پینه دارد
در هوای عشقِ تو پر می زند با بی قراری
آن کبوترْ چاهیِ زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفلِ بزرگ تیرگی را میگشاید
آن که در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
دکترقیصر امین پور
:: موضوعات مرتبط:
انتظار فرج ,
منتظران ,
,
:: بازدید از این مطلب : 249
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1